۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

اولین

امروز 5شنبه س باز من اومدم سر کار از وقتی میای تو دفتر اینقدر کار به سرت هست که وقت نداری هیچ کاره اضافی انجام بدی مگه از زیر کار در بری که اصلن فکرشم نکن چون من این کاره نیستم کرو نیومده فک کنم سر کاردلم باسش تنگ شده خوب وقتی نیست من کلی تنها میشم. دلم باسه شروین هم تنگ شده دیشب رفته ولی انگار خیلی وقته رفته 5شنبه برمی گرده امیدوارم کلی بهش خوش بگذره. من دلم مرخصی می خواد اونم یک هفته ولی عمرن بهم بدن این همه بعد کی کارام و انجام بده من قول میدم کارار رو از راه دور زیر نظر داشته باشم ولی یک هفته بگن نیا . بچه های کرمان من و دیوونه کردن همش کار خراب می کنن مردم از دستشون مدام آدم و میپیچونن من اگه کاره ای بودم تو این سیستم همشون و اخراج می کردم چون فقط نون خوره اضافه هستن کار هم که بلد نیستن آدم و خفه می کنن. روزانه اینجا واسه خودم می نویسم اینجا میشه دفتر خاطراتم. سرم از دیروز درد میکنه از چشمام داره بخار میاد بیرون کاش یه جوری بشه برم خونه استراحت کنم زیر باد کولر مردم از بس کار کردم حالا بگو نه خیلی هم اهل تفریح هستی! آخه کدوم آدم عاقلی تنهایی میره می چرخه؟ حرفا می زنی ها! کاش زودتر این بارنامه بیاد من دیگه کاری ندارم می تونم برم خونه نفس بکشم تو خونه ام! کاش منم با شروین رفته بودم حتمن خیلی خوش می گذشت! عید می رم به زور کتک هم که شده مرخصی می گیرم . دیگه برم یه کم جمع و جور کنم ببینم میشه رفت خونه یا تا عصر مهمون اینجام
.
.
.
پراز یواشکی 15/5/88

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر