۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

زندگیه سگی

دلم می خواد بالا بیارم رو تو رو خودم رو زندگی رو همه چیز همیشه وقتی فکر می کنی که چیزی داره بهبود پیدا می کنه اشتباه می کنی چون داره بدتر میشه فقط نمی دونم چرا کوریم نمی بینیم دلم بارون می خواد با یه زمین چمن به بزرگی آزادی بعد بری اونجا جفتک بندازی و عرعر کنی کلی واسه روحیه آدم خوبه. همیشه فک می کنی بودن آدمها بهتر از نبودنشونه ولی اشتباه می کنی نبودن آدمها بهتر از بودنشون هست. آدمها وقتی واست غم می ارن بهتره نباشن حتی اگه عزیز ترین کست باشن خسته شدم از دل بستن های احمقانه از بودن در کنار آدمهایی که فقط ریخت آدمیزاد دارن خسته ام خدا می فهمی ؟ چرا به ما که می رسه تو هم کر میشی هم کور میشی؟ تازه لال هم میشی حالم داره بهم می خوره دلم می خواد رو همه چی بالا بیارم
.
.
.
پراز یواشکی 2/8/1388

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

کمبود یواشکی از زیادیشه

کرو میگه یواشکی هات کم شده! ولی من می دونم که نشده بیشتر شده خیلی بیشتر. می دونی کرو وقتی یواشکی هات خیلی زیاد میشن نه اینکه از دستت در میرن نه ولی به اندازه ای گنده میشن که هیچ جا جا نمیشن هر جا بذاریشون باز از یه جا می زنن بیرون باز از یه جا سرریز میشن. یواشکی ها بعضی وقتا خیلی هیجان دارن ولی بعضی وقتا هم میشن یه عالمه درد و کوفت و مرض! کرو الان که دارم باست مینویسم پر از یواشکیم خیلی پر
.
.
.
پرازیواشکی 8/6/88

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

پر از دلتنگی

چه عصر جمعه گندی چقدر پر از دلتنگیه :( اینقدر دلتنگی توش هست که حس یواشکی هم از کله آدم می پره
.
.
.
پر از یواشکی 16/5/88

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

یواشکی می تونی خیلی فکرا بکنی

باز شب شده شبها رو دوست دارم با تموم تنهاییهاش رنگ شب و دوست دارم با تموم سیاهیاش آخه میشه کلی کار یواشکی کرد میشه کلی یواشکی به چیزای خوب فکر کرد میشه کلی یواشکی خندید یواشکی های زندگی خیلی مزه داره یه جورایی به آدم میچسبه نه اینکه نشه کارای یواشکی رو تو لحظه های غیر یواشکی انجام داد ولی وقتای یواشکی یه چیز دیگس! یواشکی میشه خزید تو رنگ چشمات یواشکی میشه پا گذاشت تو آغوش گرمت یواشکی میشه بوسید گونه هات و یواشکی میشه تو چشمات نیگا کرد و باهاش آروم حرف زد یواشکی می تونی به نفسهات که آروم آروم همه سکوت اتاق و پر می کنن گوش داد چه لذتی داره یواشکی دوست داشتنت یواشکی می تونی پر کنی سطرهای آبی صفحه های سفید و یواشکی می تونی سرتو بذاری رو زانوهای مادرت و اون یواشکی میتونه موهای مشکیت و ناز کنه و تو می تونی یواشکی تو دلت قند آب کنی یواشکی می تونی بخزی تو آغوش پدرت و یواشکی پیشونیش و ببوسی و بهش یواشکی بگی دوسش داری اونم خیلی زیاد
.
.
.
پر از یواشکی 15/5/88

اولین

امروز 5شنبه س باز من اومدم سر کار از وقتی میای تو دفتر اینقدر کار به سرت هست که وقت نداری هیچ کاره اضافی انجام بدی مگه از زیر کار در بری که اصلن فکرشم نکن چون من این کاره نیستم کرو نیومده فک کنم سر کاردلم باسش تنگ شده خوب وقتی نیست من کلی تنها میشم. دلم باسه شروین هم تنگ شده دیشب رفته ولی انگار خیلی وقته رفته 5شنبه برمی گرده امیدوارم کلی بهش خوش بگذره. من دلم مرخصی می خواد اونم یک هفته ولی عمرن بهم بدن این همه بعد کی کارام و انجام بده من قول میدم کارار رو از راه دور زیر نظر داشته باشم ولی یک هفته بگن نیا . بچه های کرمان من و دیوونه کردن همش کار خراب می کنن مردم از دستشون مدام آدم و میپیچونن من اگه کاره ای بودم تو این سیستم همشون و اخراج می کردم چون فقط نون خوره اضافه هستن کار هم که بلد نیستن آدم و خفه می کنن. روزانه اینجا واسه خودم می نویسم اینجا میشه دفتر خاطراتم. سرم از دیروز درد میکنه از چشمام داره بخار میاد بیرون کاش یه جوری بشه برم خونه استراحت کنم زیر باد کولر مردم از بس کار کردم حالا بگو نه خیلی هم اهل تفریح هستی! آخه کدوم آدم عاقلی تنهایی میره می چرخه؟ حرفا می زنی ها! کاش زودتر این بارنامه بیاد من دیگه کاری ندارم می تونم برم خونه نفس بکشم تو خونه ام! کاش منم با شروین رفته بودم حتمن خیلی خوش می گذشت! عید می رم به زور کتک هم که شده مرخصی می گیرم . دیگه برم یه کم جمع و جور کنم ببینم میشه رفت خونه یا تا عصر مهمون اینجام
.
.
.
پراز یواشکی 15/5/88

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

یه خر پر از یواشکی

چقدر خوبه یه جا داشته باشی که هرچی می خوای توش بشه بنویسی هیچکس هم ندونه.بتونی به زمین و زمون بد و بیراه بگی . اصلن شاید بخوای فحش بدی! خلاصه که تا سر و کله آدمها پیدا بشه و بیان سر از کارت در بیارن می تونی هرچی خواستی وهر وقت خواستی اینجا بنویسی. می تونی بنویسی که چقدر دلت واسه داداشت می سوزه که فکر می کنه تو همه کسش هستی و تو اینقدر پستی که اصلن همچین چیزی واست مهم نیست نه اینکه نیست من که دیپه می دونم خر که نیستم حس هیچ کس و نداری حتی اون و .

اینجا می تونی بنویسی که چقدر خسته ای چقدر دلت استراحت می خواد چقدر دوست داری بری جایی که هیچ آدم زنده ای تو اونجا نباشه.می تونی بنویسی خدایا اینم شد دل که به ما دادی.همش واسه این و اون تنگ میشه همش غصه همه رو می خوره خوب این اسمش خره نه دل.این خره خیلی هم گوشاش درازه فکر می کنه همه مثل خودشن! وای ای دل غافل تو کجایی و اونا کجان.تا همین جا بسه پس تو شدی یه خر که پر از یواشکیه

.

.

.

پر ازیواشکی 13/5/88